- یک رشته (یَ / یِ رِ تَ / تِ)
کنایه از موافق. (برهان) ، کنایه از مشورت و موافقت. (آنندراج) (انجمن آرا) ، کنایه از متفق هم هست. (برهان) ، منتظم:
خدایا تو این عقد یک رشته را
برومند باغ هنرگشته را...
نظامی.
- یک رشته شدن، منتظم شدن. به رشتۀ واحد درآمدن. انتظام یافتن:
چو یک رشته شد عقد شاهنشهی
شد از فتنه بازار عالم تهی.
نظامی
خدایا تو این عقد یک رشته را
برومند باغ هنرگشته را...
نظامی.
- یک رشته شدن، منتظم شدن. به رشتۀ واحد درآمدن. انتظام یافتن:
چو یک رشته شد عقد شاهنشهی
شد از فتنه بازار عالم تهی.
نظامی
